روایتی از مراسم دومین سالگرد عقاب آبی

غریبی میان آشنایان...

در فضای مجازی که گشتی میزنی،سایتهای اینترنتی هوادارای استقلال! را که مروری میکنی،به خیل عظیمی از نفراتی برمیخوری از طفلان ۴ ساله تا پیران ۷۰ساله! که داعیه هواداری و خونخواهی و شاگردی مکتب ناصرحجازی عقاب بلند پرواز دروازه های آسیا را دارند و چنان در وصف آن بزرگمرد مدیحه سرایی میکنند و به ذکر خاطرات مشترک! و روایات دیده و شنیده شان می پردازند تو گویی سالهای سال با آن مرحوم دمخور بوده اند و زندگی مشترکی داشته اند...

وقتی به این انبوه مدعیان شاگردی مکتب حجازی در فضای مجازی برمیخوری با خود می گویی هر جا که اسمی از ناصرحجازی باشد و پای آن مرحوم در میان حتمآ میلیونها نفر از هواخواهان و خونخواهان آن اسطوره،کفن پوش در میدان حاضر خواهند بود و محشری به پا خواهند کرد اما هنگامی که از نزدیک و در بطن ماجرا قرار میگیری...

به عنوان یک استقلالی نه چندان قدیمی و فردی که چند سالی سابقه و افتخار همراهی تیم محبوبش را داشته و خاطرات تلخ و شیرین آن نایب قهرمانی غم انگیز و در عین حال خاطره انگیز آسیایی و قهرمانی سال ۷۷ در لیگ و ... را خیلی خوب بخاطر دارد تصمیم بر این گرفتم که امسال در مراسم بزرگداشت دومین سالگرد یکی از بزرگان مکتب تاج و استقلال ناصر حجازی،عقاب تیزچنگال دروازه های آبی شرکت کنم و ادای احترامی به آن بزرگ از دست رفته داشته باشم...

ازآنجا که نیک می دانستم مدعیان جلوی دوربین بسیار خواهند بود تصمیم بر آن گرفتم که چند ساعتی زودتر و در خلوت و آرامش بر سر مزار آن مرحوم حاضر شوم تا بتوان با فراغ بال و به دور هیاهو فاتحه ای قرائت کرد بر سر مزار آن مرحوم و ادای احترامی کرد.ساعت ۱۱ به هر طریقی که بود پرسان پرسان خود را بر سر آرامگاه آن مرحوم رساندم.چند نفری آنجا حاضر بودند و در حال نصب بنرها و پلاکاردها اما در کل محیط خلوت بود و آرام.با خود می گویی هنوز زمان زیادی باقی مانده و مسلمآ تا زمان شروع مراسم خیل عظیمی از جمعیت در این مکان گرد هم خواهند آمد...

اولین چهره آشنایی که در بدو ورود با او مواجه شدم و بر سر مزار ناصرخان حجازی و سایر نام آوران آرمیده در قطعه نام آوران بهشت زهرای تهران حاضر شده بود مهدی محمد نبی دبیر کل فدراسیون فوتبال است که مشغول فاتحه خواندن است و ادای احترام است.هنگام ترک بهشت زهرا به او نزدیک شده و می گویم آقای نبی آبرویمان رفت برای بازگرداندن سید کاری بکنید و او هم با آرامش و خونسردی خاصی می گوید هفته گذشته نامه ای به رحمتی دادیم و او حاضر به امضای آن نشد و البته دیروز در برابر عمان بچه های ما تازه معنی گرما رو متوجه شدند و تو که خودت سالیان سال است در جهنمی روی زمین گرما را با پوست و خونت لمس میکنی در آن لحظه دلت می خواهد که تنها با سر به دماغ او بکوبی و صورتش را پر از خون کنی برای این بهانه مسخره.ولی تنها میتوانی به ذکر این جمله که لطفآ تلاشهایتان را ادامه دهید بسنده کنی و او ضمن خداحافظی سوار بر پرشیای سفید رنگش آنجا را ترک می کند...

به کنار قبر ناصرخان رفتم و روی نیمکت کنار آن نشستم و مشغول قرائت فاتحه که چهره ای آشنا که اصلآ انتظارش را نداری رو در کنار خود می بینی.علی کریمی(که البته متعجبم از اینکه این روزها خبر از همراهی فرشید کریمی با او را می خوانی حال آنکه تو فرشیدی ندیده ای و حیرت میکنی از آب و تاب های اخبار روزنامه ای!)

چند دقیقه ای بر سر مزار می نشیند و پس از برخاستن  برای ترک آن مکان با هجوم استقلالی ها! برای عکس انداختن و امضا گرفتن مواجه می شود و چند دقیقه ای را در میان هوادران استقلال به انداختن عکس یادگاری می گذراند و می رود.والبته تنها کلمه ای که از او در ذهن تو باقی می ماند چاکریم چاکریم گفتن هایش در برابر تشکر استقلالی ها از حضورش است..هنوز از روی آن نیمکت بر نخاسته ای که آشنای بعدی می آید،وحید طالب لو.که با موهایی کوتاه کرده به پسر بچه های دبیرستانی می زند!او هم فاتحه ای می خواند و چند دقیقه ای می نشنید و می رود...

ساعت از دوازده گذر کرده و کم کم تعداد جمعیت رو به افزایش است.تو در این میان با چند نفر هم گپی میزنی در مورد اینکه آیا اینجا تفاوتی میان علی ها و مکتبی ها وجود دارد و پاسخ آنها متفق القول منفی است.اما در میان این افزوده شدن جمعیت باز هم نکته ای که توی ذوق میزند مواجه شدن با دخترکانی ده دوازده ساله است که می توانی حدس بزنی اینان همانهایی هستند که در پای کامپیوتر ناصرخان ناصرخان میکنند و خاطراتشان را باز گو میکنند اما طبق معمول  واقعیت همه آنها مرثیه خوانی ها دفتر خاطرات و قلم و خودکاری به دست برای جمع آوری امضای بازیکنان احتمالی حاضر در مراسم است و برق انتظار برای آمدن فرهاد مجیدی را در چشمان و در لابلای حرفهایشان می خوانی و مطمئنی که اینان اصلآ نمی دانند به کجا و برای چه آمده اند و اینجا در واقع چه خبر است!

آن طرفتر هم عده ای مشغول خط و نشان کشیدن به رسم معمول برای امیر قلعه نویی هستند و دعا میکنند که او نیاید وگرنه خونش به گردن خودش،جالبترین صحنه خط و نشان های فردی بود که برای عرض اندام دم از زدن او و میخوان چیکارم کنن و میخوان بندازن زندان بندازن میزد!وتو باز با خود می گویی اینجا مراسم سالگرد ناصرخان حجازی ست...

کم کم شلوغ می شود و آشنایان از راه می رسند و مراسم آغاز می شود و هر چند دقیقه چهره مشهوری از راه می رسد.سید مهدی رحمتی به اتفاق جواد نکونام،علیرضا منصوریان،بهتاش فریبا،هادی طباطبایی،مرتضی محصص،منصور پورحیدری و ...

اما جمعیت هواداران و استقلالی های حاضر آنقدری زیاد نیست که تصورش را میکرده ای،حداقل با توجه به میزان مدعیان عشقی که در فضای مجازی می دیده ای.نه اینکه خلوت باشد نه، اما خب تو انتظار خیلی بیشتر از اینها را داشته ای اما خب بسیاری از آن عاشقان سینه چاک فقط در خانه هایشان و پشت میز کامپیوتر حوصله و رمق ابراز عشق دارند و نای به جان خریدن سختی آمدن تا بهشت زهرا را نداشته اند!آنها هم که آمده اند یا همچنان مشغول تقلا و دوره کردن چهره ها برای گرفتن امضا هستند و چشم انتظار فرهاد یا در اکیپ های چند نفره دختر پسری در گوشه و کنار قطعه نام آوران مشغول بگو بخند و گپ زدن و رسیدگی به قرارها و میتینگ های هماهنگ شده در فیس بوک هستند.به چهره ها که نگاه میکنی،حتی به پوشش برخی که چشم می اندازی اصلآ نمی توانی به خود بقبولانی که این فرد برای شرکت در مراسم سالگرد اسطوره ای آمده و با این ظاهر و رفتار می توانی قسم بخوری که اینان خود بیشتر از هر کس دیگری از نام و مکتب ناصر حجازی به عنوان یک پز روشنفکری و یک افه هوادارای و عاشقی سوء استفاده می کنند و در عمل اینجا را با یک شوی نمایشی و یک پاتوق برای به راه انداختن میتینگ های آنچنانی و ترکاندن لاو ! اشتباه گرفته اند. و از هر پنجاه نفرشان پنج نفر هم در طول مراسم به نزدیکی های قبر ناصر جازی هم نیامده است چه برسد به ذکر فاتحه ای خشک و خالی! 

مراسم ادامه دارد و مداح حاضر از حاضران میخواهد برای قرائت زیارت عاشورا رو به قبله بایستند.و در کمال ناباوری می بینی که مجموعآ ۲۰ نفر هم اینکار را نکرده اند و  همچنان هم در همان گوشه و کنارهای قطعه نام آوران مشغول گپ و گفت و رد و بدل کردن دل و قلوه هستند و فاتحین امضا و عکس هم در حال نشان دادن به یکدیگر و ابراز شعف...

بعد از مداحی و قرائت زیارت عاشورا تشویق ها و سر دادن شعرهایی در وصف ناصر حجازی آغاز می شود.شعارهای آشنا و دوست داشتنیِ همیشگی...ناصر حجازی برگرد به تیمت...حجازی کاپلو...در این بین فردی در اوج بلاهت سعی میکند یکی از ترانه های جدید محمد علیزاده را تبدیل به شعاری کند اما از آنجا که نه جمعیت چیزی از آن نوآوری او سر در می آورند ونه حتی خودش به طور کامل آن شعر را در ذهن دارد خیلی زود به مسخره ترین شکل ممکن صدایش خفه می شود...

در میان جمعیت ناگهان یکی از آن دخترکان که ظاهرآ دوستانش به قصد دست انداختن او خبر از حضور فرهاد بر سر مزار به او داده اند به شکل زننده و چندش آوری در میان جمعیت با ناله ای عاشقانه و دشمن شل کن! فرهاد را صدا میزند و به دل جمعیت میزند و به سمت مزار هجوم می آورد اما خیلی زود با تشرها و خنده های دوستانش در میان نگاههای متعجب حاضرین متوجه حرکت زننده خود شده و با نا امیدی برمیگردد...

کم کم مراسم در میان هشدارها و اصرارهای پلیس!!! رو به پایان می رود و حاضرین مکان را ترک می کنند.در دقایق واپسن فرزاد حاتمی هم به عنوان سومین و آخرین بازیکن استقلال! در مراسم حاضر می شود و فاتحه ای می خواند و می رود.و در این لحظه اوج سوء استفاده از نام ناصرخان حجازی را با چشمانت می بینی:

در حالی که اکثریت جمعیت رفته اند چهره آشنایی به همراه هم پیالگان و دار و دسته اش از راه می رسد:مجتبی زارعان! فاتحه ای خوانده و نخوانده بنری در کنار مزار باز می کنند و چند تایی عکس یادگاری می اندازند و می روند!!!همه اینها در دو دقیقه! و باز هم مجبوری افسوس بخوری برای اینهمه غریبی ِ یک پر آشنا...

تصمیم به بازگشت می گیری صدای گریه ای جگرسوز بر بالای سر یک قبر توجه تورا جلب میکند:چشم که می اندازی پدر و مادر داود جورابلی را می بینی که بر سر قبر پسر مرحومشان نشسته اند و آن صداها گریه های از اعماق وجود مادر داود هستند.با ناراحتی به آنها نزدیک میشوی و بر سر مزار داود می نشینی و فاتحه ای می خوانی و چند دقیقه ای با پدر و مادرش حرف میزنی و به آنها تسلیتی می گویی و تسلای خاطری می دهی.به مادرش می گویی که داود در قلب میلیونها استقلالی زنده است.بعد از چند دقیقه از آنها که خداحافظی میکنی در حال خروج از قطعه نام آوران همان اکیپ های دختر و پسری را می بینی که همچنان با ژست های مختلف و عوض کردن جایشان در حال عکس یادگاری انداختن هستند و مطمئنی که فردا با جستجوی مختصری در  فیس بوک و ... می توانی حاصل و نتیجه این عکس ها را ببینی که خوب افتاده اند یا نه...!

در راه برگشت به این فکر میکنی که چند نفر از آن جمعیت فاتحه ای با حضور قلب برای ناصرخان خواند،چند نفر برای خود ناصرخان و به عشق خود او آمده بودند.غیر از گریه های مادر داود آیا حتی قطره اشکی در غم ناصر از گوشه چشمی جاری شد؟به آن دخترکان ده دوازده ساله فکر میکنی،به آن چهره های بزک کردهۀ محض خودنمایی،به آن میتینگهای چند نفره،به آن خنده های مستانه،به زیارت عاشورا خواندن آن چند نفر انگشت شمار فکر میکنی،به ناصرخان ناصرخان گفتن هایی که از فردا باز هم در فضای مجازی خواهی دید،به ابراز عشق به ناصر ها فکر میکنی و در دلت غصه میخوری که این بیشتر نمایشی از رنگ و روغن،از ریا و تزویر،از خودنمایی و جلوه نمایی از مدعیان دروغین عشق به ناصر و دم زنندگان از مکتب بود تا مراسم سالگرد از دست رفتن اسطوره ای آبی که به جرات می توانی قسم بخوری که در این یکی دو ساعت حضور حتی فاتحه ای خشک و خالی و فرمالیته هم نثار روح ناصرشان! نکرده اند،به آنان که در مراسم بزرگداشت آن مرحوم حمایت از او را در فحش دادن به قلعه نویی می دیدند...

مسلمآ نمی توان وجود عاشقان واقعی ناصرحجازی رو نادیده گرفت که با تمام دل و قلب شان آمده بودند اما مطمئنآ تعدادشان بسیار کمتر از ریا کاران بود...

و تو خوشحالی که اگر به عنوان یک علی آمده ای،اگر از آن به اصطلاح عشقهای آتشین در دلت خبری نیست اما آنقدر غریبه و تنها بوده ای که حتی کسی تورا نشناسد چه برسد به آنکه بخواهی دیدار تازه کنی و عکس یادگاری بیندازی و خودی نشان بدهی برای کم نیاوردن در برابر سایر هم مکتبی ها...

و به این فکر میکنی که آیا تمام سهم ناصر از عشق و هواداری همین بود؟!

و بیهوده نگفته اند که حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود...

"رضا اسنقی"

روح غـلامـرضـا شاد شد...

برایت خبری دارم غـلامـرضـا...

غلامرضا سلام...

نه حالی از تو می پرسم و نه احوالی،چون که حال و روز تو معلـوم است و حال و روز ما معلوم...زیاد هم وقت تو را نمی گیرم،چون نمی خواهم تو را به حال هوای آلوده و مشمئز کنندۀ زمین بازگردانم.تنها آمده ام خبری به تو بدهم و بروم،خبری که مدتها منتظر شنیدنش بودی و امروز محقق شده است،هر چند دیر و در نبود تو...

آنجا خوشی و عیش زیاد است اما می دانم باز هم هیچ خبری به اندازۀ شنیدن خبرهای خوب از تیمت،از عشقت استقلال تو را خوشحال نمی کند...از تو مژدگانی نمی خواهم غلامـرضا،فقط یادت باشد که هوای مرا هم داشته باشی و فراموشم نکنی.قول بده غلامرضا،همانطور که من به تو قول دادم....

مبارکت باشد غلامرضا،انشالله  که خبرهای خوش بیشتری برایت بیاورم...روحت شاد

"رضااسنقی"


دیدار برگشت تیم‌های پرسپولیس و استقلال از هفته بیست و سوم مسابقات لیگ برتر فوتبال روز جمعه ششم بهمن ماه از ساعت ۱۵ در ورزشگاه آزادی برگزار می‌شود.

واویلـــــــــــا واویلا میلاد میداودی...

می روی میلاد؟خدا به همراهت،اما برگرد پسر آفتاب سوختۀ خوزستان...

با عشق اومدی،با یه دنیا خاطرخواه،با میلیونها چشم منتظر و گوش به زنگ برای شنیدن خبر اومدن تو...

همه استقلالیها منتظر بودن که پیراهن آبی استقلال رو به تن تو ببینن.قبل از اون هم سالها آبی به تن داشتی اما

رنگ آبی تاج یه برق دیگه ای داشت تا اینکه...

بالاخره اون اتفاقی که منتظرش بودیم و واسش لحظه شماری میکردیم افتاد و اون رویا رنگ حقیقت به خودش گرفت.با پیراهن استقلال اوج گرفتی و روز به روز دلهای بیشتری رو اسیر خودت میکردی...

اوج گرفتی و بالا و بالاتر رفتی تا اینکه...زمانه چشم دیدن طنازی و دلربایی و جلوه گری تورو نداشت و به سرت آورد بدترین اتفاق ممکن رو،روزگار انتقام بدی از اون همه یکه تازی تو گرفت...

واز اونجا بود که افول یه ستاره درخشان شروع شد و ستاره رو به خاموشی رفت...دوران سختی برای ستاره بود.روزهای بدی رو پشت سر گذروند به امید اینکه یه روزی برگرده و دوباره تو میدون یکه تازی کنه و بشه همون ستاره بی بدیل...

ستاره برگشت اما دیگه هیچوقت نتونست اونقدر پرنور و درخشان بشه وهر چقدر تلاش کرد کمتر اثری از گذشته های درخشان و روشنش پبدا کرد و رو به افول رفت...تا اینکه مجبور به ترک عاشقی و کوچ شد...رفت تا بره و در یه منظومۀ دیگه و تو یه آسمون دیگه جایی واسۀ خودش پیدا کنه بلکه دوباره شروع به درخشش بکنه...

دل کندن سخت بود اما..ستاره باید میرفت،پا روی قلبش گذاشت و رفت.با یه بغض تو گلو و یه حلقۀ اشک تو چشماش...اما ستاره دوتا چیز بزرگ رو به همراه خودش داشت،یکی دعای خیر و آرزوهای خوب و اشکهای تعداد زیادی هوادار غمگین و عاشقش رو،یکی هم یه مهر به پیشونیش،مـهـر ِ...



آن سفر کرده که صد قافله دل همراه اوست     هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
 
"رضا اسنقی"

زندگی با اعمال شاقه!!!

ارتباطات،فناوری اطلاعات و دنیای مجازی در زیر آوار بلا!!!

پست ویژه روز جمعه،گزارش تصویری از وضعیت مقر هدایت "استقلال منهای این مهنای آن"!!!

 

تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

غلامرضا،حکایت یک قلب عاشق

تـو بـرو سفـر سـلـامـت...

مدتها بود که گریه نکرده بودم،مدتها بود که بغضها راه گلو را بسته بودند اما راه چشمان را پیدا نمی کردند واشک نمی شدند،شاید از غرور ،شاید از خیل عظیم رنج ها که بر فرق سرمان آوار بودند و ما و چشمان و دل هایمان نمی دانستیم در ماتم کدامیک بگرییم...

اما امشب دیدن یک قلب عاشق که دیگر نمی تپید،دیدن یک عاشق واقعی که عشق را زیباتر و عمیق تر و پاک تر از من و من ها معنا کرد،قلب عاشقی که شکست را بر نمی تابید و از حرکت ایستاد اشک را سرازیر کرد...

غلامرضا اما از تو گله دارم...غلامرضا آن قلب عاشق و پاک را حراج چه و که ها کردی؟!...غلامرضا از تمام دنیا یک قلب پاک و بزرگ داشتی که آن را در طبق اخلاص گذاشتی...آن را هدیه کردی به عشقت و رفتی...اما غلامرضا هیچ با خودت اندیشیدی که بهای این عشق چه بود و آن را به چه کسانی هدیه کردی؟!...غلامرضا هیچ فکر کردی که در این زمانه پر رنگ و ریا امثال تو معدودند که یک رنگ مانده باشند و عاشق واقعی!؟...هیچ با خودت اندیشیدی که آیا همانگونه که تو تا دم آخر پای عشقت ماندی آیا معشوق هم تو را در خاطر خواهد سپرد؟!

غلامرضا قلبت را به پای چه کسانی گذاشتی؟!...غلامرضا هیچ فکر کردی که از این انسانهایی که در یک مستطیل سبز به دنبال یک توپ گرد ۹۰ دقیقه می دوند و بعد از پایان هر یک در غبار آمال و آرزوها و جاه طلبی های خود گم می شوند،انسانهای مهمتری هم وجود دارند؟!غلامرضا،هیچ به چشمان نگران و منتظر و خیس مادرت فکر کردی؟!یه قلب پیرو شکستۀ پدرت فکر کردی؟!به فریاد ها و ضجه ها و التماس های برادرت که در هیاهوی قهقهه های مستانۀ یک گل گم شد و راه به جایی نبرد فکرکردی؟!

غلامرضا،قسم یه همان قلبت که ارزشش را نداشت...قسم به چشمان معصومت که ارزشش را نداشت.غلامرضا،میدانی حالا که تو در راه عشقت جان دادی و در زیر خروارها خاک خفته ای معشوقت امیالش را در کدامین ناکجا آباد به تمنا نشسته است؟!غلامرضا،قلب تو بر سوگ عشقت تاب نیاورد،گریست،شکست اما معشوق برای تو چه کرده بود!؟به تو چه داده بود که اینگونه بزرگ و خالصانه تمام وجودت را به پایش ریختی و از زیر دینش در آمدی؟!

غلامرضا،هیچ فکر کردی در میان آن بیست میلیون دیگر چند نفر مانند تو پیدا می شوند؟!هیچ فکر کردی چند وجدان خفته از این فداکاری قلب تو بیدار و آگاه می شوند و راه و رسم عاشقی می آموزند؟!هیچ فکر کردی بعد از تو چند نفر از آن عکسها،چند نفر از آن بت های تو خالی و ستارگان پوشالی روی دیوار نشانی از آن پدر و مادر دل شکسته می گیرند و دردهایشان را مرهم می شوند؟!

غلامرضا،غلامرضـــــــــــــا...جوابم را میدهی یا من خود به دنبال جواب پرسشهای بی پایانم به سراغ تو بیایم!؟

غلامرضا من از تو جواب میخواهم،یا جوابم را بده یا من راه هم به کنار خودت ببر تا لااقل آتش این داغ،آتش این حسادت به قلب پاک و عاشق و بی ریایت خاموش شود...می خواهم اعتراف کنم غلامرضا...به قلبت حسادت می کنم،به عشق بی همتایت حسادت می کنم...

حسادت می کنم به قلبی که عشق را نه در الفاظ،نه در کلاغ و زاغ و عقاب و کرکس وعلی گفتن ها،نه در عقده ها،نه در کینه ها،نه در حب و بغض ها،نه در حرف که در عمل معنا کرد و در راه معشوق جان داد...قلب غلامرضا مرد از بس که جان ندارد...

غلامرضا از قلبت خجالت زده و شرمسارم...غلامرضا،ببخش که قلب شکسته ام نگذاشت که بگویم غلامرضا که بود و چه کرد...غلامرضا مرا ببخش...غلامرضا خواستم اما نشد،نتوانستم...غلامرضا،حلالم کن...

داری دل می زنی دل می کنی تو کم کم،من بهت حق میدم من حالتو می فهم....

برای غلامرضای عزیز که کوچک بود اما قلبی به عظمت دریا داشت...

عاشقانه دوستت دارم و در خاطرم خواهی ماند...قول می دهم غلامرضا،باور کن...

"رضا اسنـقـی"


** کلیپ گزارش برنامه نود از خانواده مرحوم غلامرضا رفعتی ساجدی**

اندر حکایات یک تریبون قرمز!

عادل پرسپولیسی،اه اه اه اه...!

 چه می کند(!) استقلال صدرنشین...
چه آتشی انداخته به جان همه ی دشمنانش! به جان آنهایی که چشم دیدن آقایی استقلال را نداشته و ندارند!
وقتی تیم محبوبشان با آن خرج های میلیاردی، نتوانسته حتی به نیمه ی بالای جدول برسد، صدرنشینی آبی ها با دستهای خالی، باید هم این همه سوزش داشته باشد!!!
استقلال! چه می کنی با امثال عادل فردوسی پور!
عادلی که به قول خودش اساس برنامه اش بر روی عدالت بنیان گذاشته شده، اما کوچکترین عدالتی (در مورد استقلال حداقل) در آن دیده نمی شود!
مثل دیشب و خیلی شب های دیگر...
نمی دانم تا به حال در این فوتبال بی در و پیکر هیچ مسابقه ای لغو نشده بود؟ عقب نیفتاده بود؟ که حالا به تعویق افتادن 24 ساعته ی بازی استقلال ـ داماش اینقدر سر و صدا به راه بیاندازد!
که جناب فردوسی پور یک ساعت آخر برنامه اش را اختصاص دهد به کوبیدن استقلال!
که از مدیرعامل داماش تا هواداری که هنوز در گهواره است علیه استقلال مصاحبه کنند!
که مثلا بگویند حق داماش این وسط خورده شده!
که چه؟ که عدالت رعایت شود؟

پس آن روزی که حق استقلال را آن طور برابر تراکتور خوردند، این عدالت پروری کجا رفت؟! چرا آن موقع اینقدر راحت از کنارش گذشتید و فکر نکردید با اشتباهات داوری، یک تیم ممکن است چقدر ضرر کند؟
آن هم تیم صدرنشین!!!
چرا روزی که بازیکن ما را مقابل سپاهان محروم کردند، صدایی از این عدل و داد بلند نشد؟! بازیکنی که اگر قرار بود محروم شود، باید 48 ساعت قبل از مسابقه حکمش ابلاغ می شد، اما 48 دقیقه قبلش این اتفاق افتاد و همین آقای مجری عدالت (!) حتی نپرسید که آیا این عادلانه است؟! که آیا حق استقلال این وسط پایمال نشده؟! که آیا قوانین لیگ با این اتفاق همخوانی دارد یا نه؟!
و تازه برعکس هم شد! بازی که تمام شد، آقای مجری توانا و عادل (!) زوم کرد روی حق خورده ی زردهای اصفهانی توسط داور!!! از بالا و پایین باشگاه سپاهان مصاحبه پخش شد که ما به داور باختیم و ... که البته خدا جای حق نشسته بود و همه دیدند این وسط باز هم استقلال بود که مظلوم واقع شد!
و دیشب هم دیدیم که این سوزش صدرنشینی حالا حالاها ادامه دارد...!
دیشب هم عادل خان همه ی زورش را زد تا استقلال را محکوم کند و ثابت کند در این مورد بی عدالتی صورت گرفته!!
ثابت کند که تیم های تهرانی (البته فقط استقلالش!) حق تیم های شهرستانی را پایمال می کنند!
ثابت کند که اگر این بازی سر وقت خودش انجام می شد، الان داماش سه امتیاز را گرفته و استقلال هم صدرنشینی را تقدیم سپاهان کرده بود!!!

عادل جان! درکت می کنیم...!
نمی خواهیم نمک روی زخمت بپاشیم، ولی می فهمیم وقتی تیم محبوبت چند سال است نتوانسته نه در حد یک مدعی که در حد یک تیم درجه دو هم باشد، تو چه حالی پیدا می کنی!
می فهمیم که باید هم با این اوضاع یک راهی پیدا کنی که ضعف های تیم محبوبت را پوشش بدهی!
می فهمیم که وقتی میلیارد میلیارد پول به حساب تیم محبوبت واریز می شود و نتیجه نمی گیرد و آن وقت استقلال با هیچ به آن بالا می رسد، تو باید دنبال راهی باشی که حقیقت را وارونه جلوه بدهی!
می فهمیم که اینقدر باید روی استقلال و صدرنشینی ناعادلانه اش (!) زوم کنی تا افتضاحات تیم محبوبت فراموش شود!
باور کن همه ی اینها را می فهمیم و حق را به تو می دهیم!
ما مثل تو نیستیم که دم از عدالت بزنیم، اما فراموشش کنیم!
جناب فردوسی پور! هیچ می دانی در صدرنشینی استقلال خودت هم بی تأثیر نبودی و نیستی؟!
بله! تو و امثال تو با کارها و حرف هایتان باعث تحریک آبی پوشان می شوید! باعث می شوید که هر بازی عزمشان برای قهرمانی جزم تر شود! که نشان دهند اول خدا و بعد خودشان می توانند آنها را از بالا به پایین بکشند!
این بار اول و دوم نیست که استقلال قربانی علایق شما می شود، ما سالهاست به این موضوع عادت کرده ایم!
عادت کرده ایم که ببینیم از کنار حق خورده ی استقلال می گذرید، مثل همان لیوان آبی که هر چند دقیقه یک بار سر می کشی! و در عوض برای کوبیدنش از هیچ تلاشی فرو گذار نیستی!
اما به یک چیز دیگر هم عادت کرده ایم!
ما تا خدا را داریم، به بنده اش هیــــــــــچ نیازی نداریم!
نشان به آن نشان که ما با خدا همیشه بین مدعیان قهرمانی هستیم و تیم محبوب شما با بنده های خدا، برای سقوط نکردن و رسیدن به نیمه ی اول جدول می جنگد...!
عادل خان! طرف حساب ما، مو لای درز عدالتش نمی رود...

"رضـا اسـنـقـی"


ترکیب استقلال برای بازی مقابل داماش اعلام شد.
آبی پوشان با سید مهدی رحمتی،امیر حسین صادقی،پژمان منتظری،علی حمودی،خسرو حیدری،جی لوید ساموئل،جواد نکونام،میثم بائو،سیاوش اکبرپور،آرش برهانی و امین منوچهری مقابل داماش به میدان می روند.

شان استقلال فراموش نشود...

گربه را دم حجله بکشیم!

در آستانه آغاز نقل و انتقالات نیم فصل هستیم و طبق معمول اسامی و نامهای گوناگون مانند واگنهای قطاربرای پیوستن به استقلال یکی از پرافتخارترین تیمهای نه ایران که قارهء آسیا ردیف می شوند... جدای از مباحث فنی مربوط به لزوم دقت در انتخاب بازیکنان مورد نظر برای پیوستن به استقلال وگذراندن بازیکنان از فیلترهای فنی و اخلاقی یکی دیگر از مسائل مهم و بلکه هم مهمتر از بحث فنی بحث نحوهء جذب بازیکنان و برخورد با آنها در همین بدو پیوستن به تیم است...

یادمان نرود که این بازیکنانی که قرار است به بزرگِ قارهء کهن بپیوندند تا همین چندی پیش اغلب آرزویشان فرارسیدن روز بازی با استقلال و برای یک بار خودنمایی در برابر دوربین های تلویزیونی پخش زنده و تماشاگران پرتعداد بوده است.اینک که قرار است این افتخار عظیم نصیب این بازیکنان بشود از همین ابتدا بدانند که کجا بوده اند و قرار است من بعد کجا باشند.از همین بدو امر و در مراحل ابتدایی مذاکره و عقد قرار داد ضمن پرهیز از بستن قراردادهای نجومی با متمم های گزاف و بی مورد کاری نکنیم که خیلی زود همین بازیکنان گذشته و همه چیز خود را به دست فراموشی بسپارند و بعد از انجام دو بازی برای استقلال پشت چشم نازک کنند و منت بگذارند!

بگذاریم تا مدتها،حداقل برای یک فصل!از شوک این افتخار خارج نشوند و بدون ناز و ادا با دل و جان برای استقلال  تلاش کنند.از راه نرسیده شروع به جولان دادن نکنند و غوره نشده مویز نگردند!

از اشتباهات گذشته درس بگیریم و آنگونه باشیم که این تازه واردان جایگاه و شان استقلال را آنگونه که هست دریابند و حد و حدود خود را فراموش نکرده و پا را از گلیم خود فراتر نگذارند.کاری نکنیم که باز هم بعد از اندی غرور استقلال توسط نوباوگان شکسته شود و یاد آن مثل معروف از ماست که بر ماست  زنده نگردد...که اینان که قرار است بیایند هر کدامشان در برابر ستارگان و بزرگانی که روزگاری این پیراهن مقدس را بر تن داشته اند بسان قطره هایی هستند در برابر دریـا...

"رضـا اسـنـقـی"

بعضی ها...

بعضی ها را می توانی از آنها متنفر باشی،می توانی سعی کنی تحقیرشان کنی،می توانی به زبان لعن و نفرینشان کنی،می توانی هر حرفشان را هر کارشان را پیراهن عثمان کنی و بانگ خونخواهی و وا مصیبتا سربدهی،اما هرکاری که بکنی هرچقدر که تلاش بکنی نمی توانی نادیده بگیریشان.نمی توانی ساده و بی تفاوت از کنار نامشان عبور کنی.بعضی ها بالقوه و بالفعل انکار ناشدنی هستند.چه خوشمان بیاید چه نیاید.مهم اند،متفاوت اند،خاص اند.این بعضی ها را می توانی بکوبی،می توانی تخطئه کنی،می توانی تخریب کنی اما نمی توانی بشکنی شان،نمی توانی از گود خارجشان کنی.و چه تناقض عجیبی ست و چه نبرد عجیبی بین دل و زبان که زبانت پیوسته به شکایت و اعلام انزجار بچرخد اما ته دلت قرص باشد از بودنشان! آرام باشد از اینکه هستند،خیالت تخت باشد ازاینکه آنجا که باید نمی گذارند تو تحقیر شوی حتی اگر تحقیرشان کنی.چه عجیب اند این بعضی ها...

                                                            *  *  *

بعضی ها دوست داشتنی هستند،به تو حس خوبی می دهند.از دیدنشان احساس بدی پیدا نمی کنی.دافعه ندارند.بودنشان آنقدر شیرین است که نبودنشان را بر نمی تابی.بی قرارت می کنند،نگرانت می کنند،مضطربی و دلشوره داری.بعضی ها شیرین اند.آرام می شوی و دلت قرص می شود وقتی که می بینی برایشان مهمی،برایت می جنگند،برایت از وجودشان مایه می گذارند.تلاش می کنند تا تو سرت بالا باشد و به اینکه از آنها حمایت می کنی افتخار کنی.بعضی ها ارزش دوست داشتن را دارند.نمی توانی از آنها متنفر باشی حتی اگر روزی خبطی کرده باشند و ترک وفا کرده باشند.بعضی ها انگار دوست داشتنی و شیرین آفریده شده اند، نه فقط در حرف که در عمل مرد آفریده شده اند.
و چه دلنشین و در یاد ماندنی اند این بعضی ها...

                                                              *  *  *

بعضی ها دلشان می خواهد ناجی باشند،دلشان می خواهد قهرمان قصه ها باشند،دلشان می خواهد ژال والژان بینوایان باشند،رابین هود باشند یا شاید زورو!بعضی ها دلشان می خواهد که آن منجی موعود باشندو  به جنگ پلیدی ها  و پلشتی ها بروند.که بشوند سخن گو و وکیل مدافع مظلومان و حق نا حق شده را از  بیداد گران بستانند!اما ته حرف هایشان سنگ خود را به سینه می زنند و به دنبال آنند که جایی برای خود باز کنند و جایگاهی برای خود دست و پا کنند.زل به صورتشان که میزنی،در چشم هایشان که خیره می شوی دلسوزی را نمی بینی.در اعماق نگاهشان خیرخواهی و صداقت را نمیخوانی.آنچه می بینی،آنچه می خوانی، آن حسی که به تو دست میدهد از نگاه هایشان،حرف هایشان حس یک بی قصد و غرض و پاک نیت نیست.حس تسویه حساب های شخصی،انتقام گیری های بجا مانده از کینه ها و اختلافات قدیمی،حس فرصت طلبی و وقت نشناسی را به یکباره در تمام وجود تو می ریزند.وچه عجیب و غم انگیز است که تا جاه و جایگاهی حاصل می شود تمام آن دلسوزی ها،تمام آن نیت های خیر افسانه ای می شوند و به خاطره ها  می پیوندند!بعضی ها با همه چیز و همه کس مشکل دارند و در پشت نقاب پاک نیتی و منجی گری حق و حقوق پایمال شده به زعم خویش را تمنا می کنند.و چه نچسب و باور نکردنی و غیر واقعی اند این بعضی ها...


                                                         

"رضـا اسـنـقـی"


اندر مصائب استقلال!

خدایا از خلقت دکتر نوروزی متشکریم!!!

 فصل جدید که آغاز شد دست به دعا بردیم که امسال دیگر خبری از بلایای طبیعی و مصدومیت های

همیشگی و هر ساله  نباشد و آب خوشی از گلوی استقلال پایین برود اما زهی خیال باطل...

از همان ابتدای فصل که چه عرض کنم از آغازین روزهای تشکیل تیم و شروع تمرینات پیش فصل

داستان کهنه و تکراری مصدومیت های بی پایان در استقلال آغاز شد و میثم حسینی در جریان تمرینات

و مجتبی جباری در حین...در حین...به دلایل نامعلومی!!!دچار مصدومیت گشته و از گردونه تمرینات و

بازیهای آغازین فصل و البته بازیکن همیشه مصدوم نزدیک به نیم فصل خارج شدند!

با این مصدومها به علاوه کیانوش رحمتیِ مصدوم از فصل قبل رقابتها را آغاز کردیم به این امید که بر

تعداد تلفات افزوده نشود اما در همان دیدار ابتدایی فصل خسرو حیدری هم دچار مصدومیت گردید!

با نگاهی اجمالی به سایر بازیکنان به نتایج جالب توجهی دست پیدا میکنیم!از درون دروازه آغاز

می کنیم که سید مهدی رحمتی در اردوی تیم ملی دچار مصدومیت شد و در مصاف حساس با

تراکتور سازان با آن وضعیت تاسف آور و صرفآ با عرق و تعصبی مثال زدنی به میدان رفت و در دیدار

بعد هم وضعیت چندان بهتری نداشت که البته این مصدومیت کهنه همچنان او را همراهی می کند.

در خط دفاعی امیر حسین صادقی به عنوان یکی از ارکان تیم در همان مصاف کذایی نابرابر در تبریز

گرفتار مصدومیت شد و نه تنها قادر به ادامه آن بازی نشد که در دیدار بعدی استقلال هم حاضر نبود.

حنیف عمران زاده دیگر بازیکن خط دفاعی استقلال بود که با وجود بهره مندی از قوای جسمانی

مناسب و فیزیک بدنی قوی در دیدار با تیم گهر دورود از ناحیه کمر دچار مصدومیت شد و نه تنها در آن

دیدار از زمین خارج شد که تا  امروز قادربه بازگشت به تمرینات تیم نشده بود!مصدومیت

خسرو حیدری و میثم حسینی به عنوان سایر عناصر خط دفاعی تیم گفتیم و اما به هاشم بیک زاده

می رسیم که علی رغم اینکه بازیکن آنچنان تاثیر گذاری نبود اما به هر حال او هم به سنت طلسم

مصدومیت در استقلال به این اتفاق دچار شد و دیدار هایی را از دست داد...

در خط میانی علاوه بر کیانوش رحمتی و مجتبی جباری مصدومین دیرین استقلال جواد نکونام هم به

عنوان یکی از مهره های کلیدی استقلال در پستی حساس تحفه مصدومیت را به عنوان سوغاتی از

برد شیرین تیم ملی در برابر کره جنوبی با خود به یادگار آورد و بدین ترتیب در دیدارهای حساسی

از جمله نبرد حیثیتی تبریز از جمله غایبین بزرگ استقلال لقب گرفت...از مصدومیتهای کوتاه سیاوش

اکبرپور و میلاد میداودی که بگذریم به نام آرش برهانی بر میخوریم که یکی دیگر از مصدومان استقلال

لقب گرفته بود.در آخرین نمونه از این شاهکارهای این معضل برای استقلال امروز خبر رسید که

فابیو جانواریو هافبک کلیدی  وتاثیرگذار تیم هم که صحیح و سالم به کشورش رفته بود پس از مراجعت

از تعطیلات طولانی مدت در تمرینات و بازیهای محلی و شاید هم در پای کامپیوتر!دچار مصدومیت از

ناحیه رباط صلیبی شده و علاوه بر دیدار حساس و مهم برابر سپاهان تا چندین هفته دیگر هم قادر به

همراهی تیم نیست!!!

نکته جالب اینکه مصدومیتها حتی در خارج از زمین و روی نیمکت هم از سر استقلال دست بردار نبودند

و امیر قلعه نویی هم به دلیل عمل جراحی بر روی زانوی مصدومِ به یادگار مانده از دوران بازی و متعاقب

آن عفونت های ناشی از عمل جراحی تا هفته ها قادر به همراهی تیم در تمرینات و مسابقات نبود!

بدین ترتیب امسال هم به سنت سالهای قبل کلینیک دکتر نوروزی به یکی از شلوغترین و البته

مهمترین ارکان باشگاه استقلال والبته خود ایشان به عنوان پرکارترین فرد مجموعه لقب گرفته است.

و اینجاست که این پرسش پیش می آید که آیا نباید بابت خلقت ایشان از خداوند متشکر بود؟!

و البته باز هم دعای قدیمی و ظاهرآ بی حاصل همیشگی برای خلاصی استقلال از شر این مصدومیتها

و اینکه برای یک بار هم که شده تیم و مجموعهء کاملی را در اختیار داشته باشیم.آیا امیدی هست؟!

پ.ن:این مطلب تنها به معضل مصدومیت ها اشاره داشت و جدایی های ناگهانی و بحث برانگیز

فریدون زندی و رودریگو توزی در آن لحاظ  نشده است...

"رضـا اسنـقی"

در مذمت بازیکن سالاری...

روزی روزگاری نفس کش!

 

مدت زیادی از آن دوران نگذشته اما آنقدر از آن اوضاع و حال و هوا فاصله گرفته ایم که گویی آن دوران را در خواب دیده ایم یا در افسانه های کهن شنیده ایم!روزگارانی که تیمها دفتر و تشکیلاتی نداشتند،قراردادهای سفت و محکم و به معنای واقعی وجود نداشت،به قول قدیمی ها کل باشگاهها در صندوق عقب ماشین بزرگان تیمها جا داشت!اما بازیکنان به همان قراردادهای بی پایه و اساس و بعضآ صوری و خیالی آنچنان پایبند بودند که گویی در ازای آن تمامی دارایی و اطرافیان خود را درگروی باشگاه مربوطه گذاشته بودند اما....

امروز باشگاهها را چه شده است؟! چه شده است که هرچه فوتبال به اصطلاح حرفه ای تر میشود اما در عمل همه چیز آنچنان بی حساب و کتاب شده است که دیگر بازیکنان برای قراردادهای خود و تعهدات خود نسبت به باشگاه ارزشی قائل نیستند و به قول معروف تره هم خرد نمی کنند!

از بازیکنان امروزی انتظار چندانی نمی رود اما باشگاهها در این میان  در حین بستن قراردادها چگونه عمل میکنند!؟چه بندها و تبصره ها و چه امتیازاتی برای بازیکنان قائل می شوند که بازیکنان این چنین آسوده و بی واهمه از هیچ عقوبتی برای خود جولان میدهند و باشگاهی را به سخره می گیرند؟!

کاری به دیگر باشگاهها نداریم.به تیم محبوب خود استقلال می پردازیم...استقلال را که زمانی بازیکنان برای تماشا کردن تمریناتش التماس می کردند چه شده است که این چنین بازیکنان تیم و هوادارانش را به بازی می گیرند و در خلوت خودشان به باد استهزاء می گیرندمان!با استقلال چه کرده ایم که اینگونه بازیکنان برای تاج کبیر آسیا خط و نشان می کشند و تصمیم می گیرند و پشت چشم نازک می کنند!؟

این روند در سالیان اخیر با سرعت و شدت بیشتر در حال اوج گرفتن است.

زمانی که در برابر دیدگان همگان سرمربی بزرگترین باشگاه این مملکت به باد بدترین تحقیرها و توهین ها و شماتت ها قرار می گیرد و انگار نه انگار!چشمهایمان را می بندیم و نادیده می گیریم!اما کاش آن مربی می دانست که غرور و عزت میلیونها هوادار در دستان اوست!اما افسوس که ندانست...

باید آن روزی که بازیکنی برای تمام ارکان این باشگاه تصمیم می گرفت و تهدید می کرد و خط نشان می کشید که چه بکنید و چه نکنید تا من باشم فکر این روزهارا میکردیم! آن روزهایی که بازیکنان بنابر عادت هر ساله تا آخرین دقایق نقل و انتقالات با خیالی آسوده از اینکه نازشان خریدار دارد جماعتی را به دنبال خودشان میکشیدند و در  آخر بدون ثانیه ای حضور در تمرینات پیش فصل قراردادهای چندصد میلیونی می بستند و بیش از نیمی از فصل را هم استراحت می کردند و در کمال وقاحت طلب پول می کردند فکر این روزها را میکردیم!

آن روزی که بازیکنان درجه چندم خارجی را به هوای پورسانت های چند صد دلاری به تیم می آوردیم و بعد از اندک زمانی بدون کوچکترین حضور و سودی برای تیم به کشورهایشان برمیگشتند و با شکایت به فیفا چند ده هزار دلار بابت گردش کوتاه مدتشان در ایران پول میگرفتند  و تیمها را تا مرز کسر امتیاز و سقوط پیش می بردند و به ریش ایران و ایرانی ساده لوح می خندیدند فکر این روزهارا می کردیم...!

روزی که بازیکنانمان بدون توجه به قراردادهایشان که مفاد و بند و تبصره های آن برهیچ کس عیان نیست در میانه فصل به راحتی قهر می کردند،قرارداد فسخ می کردند،از تیم جدا میشدند و آب هم از آب تکان نمیخورد باید فکر این روزها را میکردیم!

فکر نکردیم و حال این روزهارا می بینیم!می بینیم که بازیکنان به اصطلاح حرفه ای مان در عین داشتن قرارداد با اصرار و آوردن اولیای خود!و با وساطت پدر و مادر خود به راحتی از تیم جدا می شود در ابتدای فصل و به دنبال درهم و دینارهای نفتی می رود! بازیکن خارجی مان به هوای استراحت به کشورش باز میگردد و با خیالی آسوده دیگر برنمی گردد  و تهدید به شکایت به فیفا میکند و...!!! ما هم ادعا میکنیم که هیچ غلطی نمی تواند بکند و در انتها می بینیم که اتفاقآ غلطهای بسیاری میتواند بکند و این ما هستیم که به غلط کردن افتاده ایم!

بازیکنان بی کیفیت که هرگاه بازی کرده اند کوچکترین کارآیی و خاصیتی از خود نشان نداده اند پس از یک تعویض حق به جانب و گستاخ هر آنچه بر تن و دست و پا دارند به زمین و زمان می کوبند و غرولند کنان و احتمالآ زیر لب توهین کنان راه رختکن را در پیش میگیرند و از فردا هم حی و حاضر در سر تمرینات گل میگویند و گل می شنوند!

بازیکنمان را به مرخصی میفرستیم و در کمال آرامش بر نمیگردد و پیغام و پسغامهای فیس بوکی میفرستد و تهدید میکند و در آخر با سلام و صلوات و اجابت خواسته های حق و ناحقش به استقبالش میرویم!

از مصائب بازیکن همیشه مصدوم و حاشیه ساز عبرت نمیگیریم و به رسم هر ساله در ثانیه های پایانی فصل نقل و انتقالات قراردادی شیرین و چرب با او می بندیم و در کمال وقاحت با لبخندی مشمئز کننده و طعنه ای که خون انسان را به جوش می آورد از عقد بهترین قرارداد خود سخن می گوید!کاش ماجرا به همین جا ختم میشد!هنوز فصل شروع نشده آقای همیشه مصدوم در حین راه رفتنی ساده به تیر غیب گرفتار میشود و بازهم مصدومیت و اعمال جراحی ده باره و بیست باره! و بعد هم که به آستانه بهبودی رسید برای کار نکرده و استراحت مطلق طلب حق و حقوق می کند و در کمال وقاحت به بهانه پول از حضور در تمرینات سرباز می زند!...

این قصه سر دراز دارد.اما به راستی انگشت اتهام را به سمت و سوی چه کسی باید نشانه گرفت؟!

مدیران عاشق پست و مقام و میز!؟مریبان نتیجه گرا ؟! بازیکنان بی تعصب و پول پرست؟! یا هواداران کم طاقت و خواهان برد و قهرمانی؟!...که البته در تمامی حالات مسلمآ نقش مدیران از همه بیشتر است که ظاهرآ نه توان اداره مشکلات و مسائل تیم را به صورت اصولی دارند و نه حتی توانایی عقد یک قرارداد ساده و در عین حال محکم و قانونمند را...

به راستی که؟! اما بعید است که هیچ گاه افرادی پیدا شوند که به مبارزه با این بازیکن سالاری ها بپردازند و شهامت پذیرش عواقب احتمالی آن را داشته باشند! به راستی چه میزان میتوان به ریشه کنی این معضل امیدوار بود؟!

"رضـا اسنـقــی"

 

خانه دوست کجاست...!؟

استقلال اتـوپـیـایـی!

استقلال 2-0 حریف
"این استقلال را دوست ندارم!
این استقلال من نیست!
بردهایش هیچ حسی را در من بر نمی انگیزد!
در هنگام بازیهایش به خوابی عمیق فرو می روم!
و...
و...
و... "
استقلال 0-1 حریف
"خدا از تو نگذرد کلاغ که با استقلال من اینگونه کرده ای!
من داغدار ستاره های بی بدیل و یگانه سروران استقلال هستم که تمام افتخارات 67
ساله مان را از صدقه سر آنها داریم و استقلال به برکت نام آنهاست که تاج سر ما شده!
"همان بهتر که مادرت را از دست دادی و تقاص داغ ما را با داغدار شدن پس دادی!
این باخت تقاص آه و ناله های قلب هایی ست که همیشه و همواره همراه استقلال بودند و تمام وجودشان برای استقلال می تپید و تو برای اولین بار آنها را از عشقشان جدا کردی و مجبور به ترک عاشقی و کوچ و غربت نشینی و زجر کشیدن دور از خانه شان کردی!
تمام طول بازی را حرص خوردم و ناخن جویدم و پای سجاده دست به دعا بودم!
باخت استقلال تمام زندگی مرا از هم پاشید!"

عجیب هوادارانی هستیم! امروز ما هوادارانی هستیم که خود به درستی نمی دانیم چه می خواهیم و به دنبال چه هستیم و استقلال آرمانی ما چیست و در کدامین آرمانشهر آن را جستجو میکنیم؟جرم این استقلال چیست؟ چیست که از آن اعلام برائت می کنیم و آن را تیم کلاغها و زاغهای بی سر و پا و مزدوران مواجب بگیر می دانیم؟
متر و معیارمان برای هواداری چیست که هر او را که بی توجه به نامها از تیم و سرمربی اش و آنان که در تیم هستند و خوب یا بد برای استقلال می جنگند، حمایت می کند، جیره خواری علی وار می دانیم و هر آنکس را که از غم و دوری و فراق معشوق و یار، خون به دیده و دل دارد و با آه و لابه یوسف گمگشته و رنج کشیده را چشم به راه است و تمنای وصال دارد، آبی دلی بی همتا می دانیم!؟
چشمانمان را ببندیم...
خود را هواداری پرسپولیسی فرض کنیم! به این بیندیشیم که هوادار تیمی هستیم که نتیجه میلیاردها تومان هزینه و ریخت و پاش های آنچنانی اش را در رتبه های انتهایی جدول، بر باد رفته می بیند! خودمان را دل بسته و امیدوار به بازیکنانی فرض کنیم که با سلام و صلوات و سوار بر بنز و پورشه و بی ام دبلیو به تیممان آوردیم و حالا برای بردی نوبرانه که ما را تا رده یازدهم جدول بالا می کشد، سر از پا نمی شناسیم!
اگر به جای آن هوادارانی بودیم که سالهاست تیم شان اصالتش را از دست داده و همواره در میانه و انتهای جدول دست و پا می زند و به ازای هر برد به 2 شکست تن می دهد، چه می گفتیم و چه می کردیم؟!
نیک می دانم که حتی تصورش هم هر آبی دلی را آزرده خاطر می سازد! ناگفته پیداست که هیچ یک از ما دوست نمی داریم لحظه ای به جای آن هواداران نگون بختی باشیم که سالهاست حتی روزنامه هواداریشان، بعد از هر شکست برای حریف بعدی خط و نشان می کشد و هر دیدار دریغ از دیدار قبلی! با این حال همچنان با اعتماد به نفسی شگفت آور و حضوری پرشور از تیم خود حمایت می کنند و آن را زلزله و سرور ما خطاب می کنند، آن هم در انتهای جدول!!!
پس چشمانمان را باز کنیم...
تیممان را که با همه کاستی ها و نواقص و مصائب بر صدر لیگ تکیه زده به نظاره بنشینیم. سرمان را بالا بگیریم و با افتخار از تیممان که بالای سر تمامی تیمها سروری می کند، یاد کنیم و بادی بر غبغب بیندازیم! اگر استقلال را تیم خودمان می دانیم، همیشه و در همه حال به آن افتخار کنیم، حتی زمانی که در نبردی مغلوب می شود! حتی زمانی که دل خوشی از افرادی که در مجموعه تیممان، به هر عنوانی در تلاش هستند، نداریم! که البته همین دشمنی و عناد و صحت و پایه و اساس دلایلش جای بسی بررسی و تفکر دارد! حتی زمانی که  می پنداریم معشوق ها و یوسف هایمان ناجوانمردانه و با زور و اجبار و نه خودخواسته، از ما دور شده اند!
استقلال را در آرمان شهرها و اتوپیاهای خیالی مان جستجو نکنیم! اگر دل در گروی استقلال داریم، استقلال همین تیمی ست که از آن برائت می جوییم و اکراه داریم از بالیدن و افتخار کردن به آن، حتی در صدر جدول!استقلال شعبه دیگری ندارد!
دی در حمایت از یکی ابرمردهای بی همتای آبی ها، ناصر خان حجازی، باشد و ما از آن غافل باشیم! که البته شکی در این نیست که از نظر خود او هم این روی برگرداندن از استقلال، بدعتی در هواداری بیش نیست!
هوادار آن است که از ابتدای راه تا انتهای آن، در تمام فراز و نشیب ها، یار و همراه تیم باشد و به آن ببالد، حتی در انتهای جدول!
غرض به به و چه چه دائم و پیوسته و پرهیز از به نقد کشیدن تیم نیست، اما تخطئه تیم به دلایل واهی و عناد با عمربن سعد و عبیدالله بن زیاد لعین و لشکریانشان، به بهانه حمایت از مسلم ستمدیده و طفلهای بی گناهش! فقط و فقط بدعتی در هواداریست و بس!
خودمان را کربلایی ندانیم، حال آنکه این ما باشیم که در عزای آنان که دشمن می پنداریمشان، هلهله و پایکوبی می کنیم! نکند در تاریخ و قاموس ما، حادثه کربلا را وارونه نوشته باشند؟!
از هم اینک چشمهایمان را باز کنیم و تیممان را یار و یاور باشیم، آنگونه که هست، نه آنگونه که در خیالاتمان تصور می کنیم، به جای اینکه چشمهایمان را ببندیم و تیم اتوپیایی خود را برای خود شبیه سازی کنیم و حظ ببریم!
اریکه ی استقلال همراهانی می خواهد که بی واهمه و همه جانبه، در تمام طول مسیر، پا به پایش آمده باشند و بی توجه به همسفران و سکان داران، فقط برای به سلامت به مقصد رسیدن دعا می کنند! نه اینکه برای مردن راننده ای که او را دشمن خود می پندارند، به انتهای دره رفتن و سقوط و مرگ خود را آرزو می کنند!!!
این هواداری نیست، خود زنی ست!
پس به احترام تیممان از جای برخیزیم  و کلاه از سر برداریم که این بدترین تیم تمام تاریخ استقلال (به زعم ما!) با همه نواقص و کاستی هایش، بالانشین تمام تیمهای این مرز و بوم است و تاجی ست بر سر تمام آنان!
ببینیم که تیممان عادت کرده به اینکه هر سال در میانه راه عده ای تنهایش بگذارند و بروند، اما ذره ای بر نام استقلال خدشه ای وارد نشود! ببینیم که تیممان از لیست 22 نفره خود،  6 هافبک، یعنی مهمترین رکن خود را از دست داده، اما همچنان سرپا ایستاده و با فاصله ای بعید از جدی ترین رقیبش، با 8 به اصطلاح ملی پوش قرار دارد! ببینیم که مجموعه تیممان با پاهایی پاره و آسیب دیده و سر و دستی شکسته و خونین، همچنان آهسته اما پیوسته طی طریق می کند و البته تا به اینجا بهتر از تمامی رقبای خود و نزدیکتر به خط پایان...
انتقاد کنیم، اعتراض کنیم، گلایه کنیم، اما با چشمانی باز و واقع بینانه، نه با چشمانی بسته و دهانی باز!
با خودمان رو راست باشیم و آنقدری که به تیممان می بخشیم، از آن طلب کنیم!
مصافهای تیممان را نبردی دو سر برد برای خودمان ندانیم که از دور نتیجه را به نظاره بنشینیم و  اگر سربلند از آن بیرون آمد، سهیم باشیم و اگر خدایی ناکرده مغلوب شد، به طرفة العینی از راه برسیم و حق به جانب، داشته های برباد رفته مان را طلب کنیم و زمینه را برای تسویه حسابهایمان مهیا بدانیم!
به جای آنکه در انتهای راه ادعای سهم داشته باشیم، از موفقیتهای احتمالی، پـیه شکستهای احتمالی را هم به تنمان بمالیم ودر تمام طول این مسیر پر پیچ و خم ترک عاشقی نکنیم که پسر خاله شدن در پس موفقیتها بسیار آسان می نماید!
عشق همیشگی را فدای احساسات زود گذرنکنیم...

این تاجی ست بر سر تمام آبی دلان و مایملک ابدی هیچ کسی نیست! نام هیچ بنی بشری هم ارزشی بالاتر و والاتر از نام استقلال ندارد برای فریاد کردن! همه و همه زیر عظمت نام استقلال رنگ می بازند و خرد می شوند!اما با اینحال هیچ کس بیشتر از دیگری و البته اصلآ بر سر استقلال منتی ندارند.سنگ این و سنگ آن را به سینه نزنیم و استقلال را بسان طناب در مسابقه طناب کشی هر یک به سمت خود نکشیم...

اگر از افتخار آفرینی های دیگران میگوییم واقع بینانه این نکته را هم از یاد نبریم که بهترین تیم تاریخ لیگ برتر بسیاری از افتخاراتش رااز جمله قهرمانی هایش را،سه دوره کسب عناوین آقای گلی،بیشترین گل زده،بیشترین امتیاز و...و....و... را در حضور همین مجموعه بدست آورده.باید پذیرفت البته اگر نخواهیم که خود را به ندیدن بزنیم...

با ادای احترام به تمام آنانی که دیروز بودند و امروز نیستند و انانی که امروز هستند و فردا نخواهند بود...

این ستایش نامه ای در مدح و ثنای هیچ کس و بیانیه ای در راستای تخطئه هیچ کس نیست....

"رضـــا اسنـقی"