خانه دوست کجاست...!؟
استقلال اتـوپـیـایـی!
"این استقلال را دوست ندارم!
این استقلال من نیست!
بردهایش هیچ حسی را در من بر نمی انگیزد!
در هنگام بازیهایش به خوابی عمیق فرو می روم!
و...
و...
و... "
استقلال 0-1 حریف
"خدا از تو نگذرد کلاغ که با استقلال من اینگونه کرده ای!
من داغدار ستاره های بی بدیل و یگانه سروران استقلال هستم که تمام افتخارات 67
ساله مان را از صدقه سر آنها داریم و استقلال به برکت نام آنهاست که تاج سر ما شده!
"همان بهتر که مادرت را از دست دادی و تقاص داغ ما را با داغدار شدن پس دادی!
این باخت تقاص آه و ناله های قلب هایی ست که همیشه و همواره همراه استقلال بودند و تمام وجودشان برای استقلال می تپید و تو برای اولین بار آنها را از عشقشان جدا کردی و مجبور به ترک عاشقی و کوچ و غربت نشینی و زجر کشیدن دور از خانه شان کردی!
تمام طول بازی را حرص خوردم و ناخن جویدم و پای سجاده دست به دعا بودم!
باخت استقلال تمام زندگی مرا از هم پاشید!"
عجیب هوادارانی هستیم! امروز ما هوادارانی هستیم که خود به درستی نمی دانیم چه می خواهیم و به دنبال چه هستیم و استقلال آرمانی ما چیست و در کدامین آرمانشهر آن را جستجو میکنیم؟جرم این استقلال چیست؟ چیست که از آن اعلام برائت می کنیم و آن را تیم کلاغها و زاغهای بی سر و پا و مزدوران مواجب بگیر می دانیم؟
متر و معیارمان برای هواداری چیست که هر او را که بی توجه به نامها از تیم و سرمربی اش و آنان که در تیم هستند و خوب یا بد برای استقلال می جنگند، حمایت می کند، جیره خواری علی وار می دانیم و هر آنکس را که از غم و دوری و فراق معشوق و یار، خون به دیده و دل دارد و با آه و لابه یوسف گمگشته و رنج کشیده را چشم به راه است و تمنای وصال دارد، آبی دلی بی همتا می دانیم!؟
چشمانمان را ببندیم...
خود را هواداری پرسپولیسی فرض کنیم! به این بیندیشیم که هوادار تیمی هستیم که نتیجه میلیاردها تومان هزینه و ریخت و پاش های آنچنانی اش را در رتبه های انتهایی جدول، بر باد رفته می بیند! خودمان را دل بسته و امیدوار به بازیکنانی فرض کنیم که با سلام و صلوات و سوار بر بنز و پورشه و بی ام دبلیو به تیممان آوردیم و حالا برای بردی نوبرانه که ما را تا رده یازدهم جدول بالا می کشد، سر از پا نمی شناسیم!
اگر به جای آن هوادارانی بودیم که سالهاست تیم شان اصالتش را از دست داده و همواره در میانه و انتهای جدول دست و پا می زند و به ازای هر برد به 2 شکست تن می دهد، چه می گفتیم و چه می کردیم؟!
نیک می دانم که حتی تصورش هم هر آبی دلی را آزرده خاطر می سازد! ناگفته پیداست که هیچ یک از ما دوست نمی داریم لحظه ای به جای آن هواداران نگون بختی باشیم که سالهاست حتی روزنامه هواداریشان، بعد از هر شکست برای حریف بعدی خط و نشان می کشد و هر دیدار دریغ از دیدار قبلی! با این حال همچنان با اعتماد به نفسی شگفت آور و حضوری پرشور از تیم خود حمایت می کنند و آن را زلزله و سرور ما خطاب می کنند، آن هم در انتهای جدول!!!
پس چشمانمان را باز کنیم...
تیممان را که با همه کاستی ها و نواقص و مصائب بر صدر لیگ تکیه زده به نظاره بنشینیم. سرمان را بالا بگیریم و با افتخار از تیممان که بالای سر تمامی تیمها سروری می کند، یاد کنیم و بادی بر غبغب بیندازیم! اگر استقلال را تیم خودمان می دانیم، همیشه و در همه حال به آن افتخار کنیم، حتی زمانی که در نبردی مغلوب می شود! حتی زمانی که دل خوشی از افرادی که در مجموعه تیممان، به هر عنوانی در تلاش هستند، نداریم! که البته همین دشمنی و عناد و صحت و پایه و اساس دلایلش جای بسی بررسی و تفکر دارد! حتی زمانی که می پنداریم معشوق ها و یوسف هایمان ناجوانمردانه و با زور و اجبار و نه خودخواسته، از ما دور شده اند!
استقلال را در آرمان شهرها و اتوپیاهای خیالی مان جستجو نکنیم! اگر دل در گروی استقلال داریم، استقلال همین تیمی ست که از آن برائت می جوییم و اکراه داریم از بالیدن و افتخار کردن به آن، حتی در صدر جدول!استقلال شعبه دیگری ندارد!
دی در حمایت از یکی ابرمردهای بی همتای آبی ها، ناصر خان حجازی، باشد و ما از آن غافل باشیم! که البته شکی در این نیست که از نظر خود او هم این روی برگرداندن از استقلال، بدعتی در هواداری بیش نیست!
هوادار آن است که از ابتدای راه تا انتهای آن، در تمام فراز و نشیب ها، یار و همراه تیم باشد و به آن ببالد، حتی در انتهای جدول!
غرض به به و چه چه دائم و پیوسته و پرهیز از به نقد کشیدن تیم نیست، اما تخطئه تیم به دلایل واهی و عناد با عمربن سعد و عبیدالله بن زیاد لعین و لشکریانشان، به بهانه حمایت از مسلم ستمدیده و طفلهای بی گناهش! فقط و فقط بدعتی در هواداریست و بس!
خودمان را کربلایی ندانیم، حال آنکه این ما باشیم که در عزای آنان که دشمن می پنداریمشان، هلهله و پایکوبی می کنیم! نکند در تاریخ و قاموس ما، حادثه کربلا را وارونه نوشته باشند؟!
از هم اینک چشمهایمان را باز کنیم و تیممان را یار و یاور باشیم، آنگونه که هست، نه آنگونه که در خیالاتمان تصور می کنیم، به جای اینکه چشمهایمان را ببندیم و تیم اتوپیایی خود را برای خود شبیه سازی کنیم و حظ ببریم!
اریکه ی استقلال همراهانی می خواهد که بی واهمه و همه جانبه، در تمام طول مسیر، پا به پایش آمده باشند و بی توجه به همسفران و سکان داران، فقط برای به سلامت به مقصد رسیدن دعا می کنند! نه اینکه برای مردن راننده ای که او را دشمن خود می پندارند، به انتهای دره رفتن و سقوط و مرگ خود را آرزو می کنند!!!
این هواداری نیست، خود زنی ست!
پس به احترام تیممان از جای برخیزیم و کلاه از سر برداریم که این بدترین تیم تمام تاریخ استقلال (به زعم ما!) با همه نواقص و کاستی هایش، بالانشین تمام تیمهای این مرز و بوم است و تاجی ست بر سر تمام آنان!
ببینیم که تیممان عادت کرده به اینکه هر سال در میانه راه عده ای تنهایش بگذارند و بروند، اما ذره ای بر نام استقلال خدشه ای وارد نشود! ببینیم که تیممان از لیست 22 نفره خود، 6 هافبک، یعنی مهمترین رکن خود را از دست داده، اما همچنان سرپا ایستاده و با فاصله ای بعید از جدی ترین رقیبش، با 8 به اصطلاح ملی پوش قرار دارد! ببینیم که مجموعه تیممان با پاهایی پاره و آسیب دیده و سر و دستی شکسته و خونین، همچنان آهسته اما پیوسته طی طریق می کند و البته تا به اینجا بهتر از تمامی رقبای خود و نزدیکتر به خط پایان...
انتقاد کنیم، اعتراض کنیم، گلایه کنیم، اما با چشمانی باز و واقع بینانه، نه با چشمانی بسته و دهانی باز!
با خودمان رو راست باشیم و آنقدری که به تیممان می بخشیم، از آن طلب کنیم!
مصافهای تیممان را نبردی دو سر برد برای خودمان ندانیم که از دور نتیجه را به نظاره بنشینیم و اگر سربلند از آن بیرون آمد، سهیم باشیم و اگر خدایی ناکرده مغلوب شد، به طرفة العینی از راه برسیم و حق به جانب، داشته های برباد رفته مان را طلب کنیم و زمینه را برای تسویه حسابهایمان مهیا بدانیم!
به جای آنکه در انتهای راه ادعای سهم داشته باشیم، از موفقیتهای احتمالی، پـیه شکستهای احتمالی را هم به تنمان بمالیم ودر تمام طول این مسیر پر پیچ و خم ترک عاشقی نکنیم که پسر خاله شدن در پس موفقیتها بسیار آسان می نماید!
عشق همیشگی را فدای احساسات زود گذرنکنیم...
این ستایش نامه ای در مدح و ثنای هیچ کس و بیانیه ای در راستای تخطئه هیچ کس نیست....
"رضـــا اسنـقی"

"این استقلال را دوست ندارم!
این استقلال من نیست!
بردهایش هیچ حسی را در من بر نمی انگیزد!
در هنگام بازیهایش به خوابی عمیق فرو می روم!
و...
و...
و... "
استقلال 0-1 حریف
"خدا از تو نگذرد کلاغ که با استقلال من اینگونه کرده ای!
من داغدار ستاره های بی بدیل و یگانه سروران استقلال هستم که تمام افتخارات 67
ساله مان را از صدقه سر آنها داریم و استقلال به برکت نام آنهاست که تاج سر ما شده!
"همان بهتر که مادرت را از دست دادی و تقاص داغ ما را با داغدار شدن پس دادی!
این باخت تقاص آه و ناله های قلب هایی ست که همیشه و همواره همراه استقلال بودند و تمام وجودشان برای استقلال می تپید و تو برای اولین بار آنها را از عشقشان جدا کردی و مجبور به ترک عاشقی و کوچ و غربت نشینی و زجر کشیدن دور از خانه شان کردی!
تمام طول بازی را حرص خوردم و ناخن جویدم و پای سجاده دست به دعا بودم!
باخت استقلال تمام زندگی مرا از هم پاشید!"
عجیب هوادارانی هستیم! امروز ما هوادارانی هستیم که خود به درستی نمی دانیم چه می خواهیم و به دنبال چه هستیم و استقلال آرمانی ما چیست و در کدامین آرمانشهر آن را جستجو میکنیم؟جرم این استقلال چیست؟ چیست که از آن اعلام برائت می کنیم و آن را تیم کلاغها و زاغهای بی سر و پا و مزدوران مواجب بگیر می دانیم؟
متر و معیارمان برای هواداری چیست که هر او را که بی توجه به نامها از تیم و سرمربی اش و آنان که در تیم هستند و خوب یا بد برای استقلال می جنگند، حمایت می کند، جیره خواری علی وار می دانیم و هر آنکس را که از غم و دوری و فراق معشوق و یار، خون به دیده و دل دارد و با آه و لابه یوسف گمگشته و رنج کشیده را چشم به راه است و تمنای وصال دارد، آبی دلی بی همتا می دانیم!؟
چشمانمان را ببندیم...
خود را هواداری پرسپولیسی فرض کنیم! به این بیندیشیم که هوادار تیمی هستیم که نتیجه میلیاردها تومان هزینه و ریخت و پاش های آنچنانی اش را در رتبه های انتهایی جدول، بر باد رفته می بیند! خودمان را دل بسته و امیدوار به بازیکنانی فرض کنیم که با سلام و صلوات و سوار بر بنز و پورشه و بی ام دبلیو به تیممان آوردیم و حالا برای بردی نوبرانه که ما را تا رده یازدهم جدول بالا می کشد، سر از پا نمی شناسیم!
اگر به جای آن هوادارانی بودیم که سالهاست تیم شان اصالتش را از دست داده و همواره در میانه و انتهای جدول دست و پا می زند و به ازای هر برد به 2 شکست تن می دهد، چه می گفتیم و چه می کردیم؟!
نیک می دانم که حتی تصورش هم هر آبی دلی را آزرده خاطر می سازد! ناگفته پیداست که هیچ یک از ما دوست نمی داریم لحظه ای به جای آن هواداران نگون بختی باشیم که سالهاست حتی روزنامه هواداریشان، بعد از هر شکست برای حریف بعدی خط و نشان می کشد و هر دیدار دریغ از دیدار قبلی! با این حال همچنان با اعتماد به نفسی شگفت آور و حضوری پرشور از تیم خود حمایت می کنند و آن را زلزله و سرور ما خطاب می کنند، آن هم در انتهای جدول!!!
پس چشمانمان را باز کنیم...
تیممان را که با همه کاستی ها و نواقص و مصائب بر صدر لیگ تکیه زده به نظاره بنشینیم. سرمان را بالا بگیریم و با افتخار از تیممان که بالای سر تمامی تیمها سروری می کند، یاد کنیم و بادی بر غبغب بیندازیم! اگر استقلال را تیم خودمان می دانیم، همیشه و در همه حال به آن افتخار کنیم، حتی زمانی که در نبردی مغلوب می شود! حتی زمانی که دل خوشی از افرادی که در مجموعه تیممان، به هر عنوانی در تلاش هستند، نداریم! که البته همین دشمنی و عناد و صحت و پایه و اساس دلایلش جای بسی بررسی و تفکر دارد! حتی زمانی که می پنداریم معشوق ها و یوسف هایمان ناجوانمردانه و با زور و اجبار و نه خودخواسته، از ما دور شده اند!
استقلال را در آرمان شهرها و اتوپیاهای خیالی مان جستجو نکنیم! اگر دل در گروی استقلال داریم، استقلال همین تیمی ست که از آن برائت می جوییم و اکراه داریم از بالیدن و افتخار کردن به آن، حتی در صدر جدول!استقلال شعبه دیگری ندارد!
دی در حمایت از یکی ابرمردهای بی همتای آبی ها، ناصر خان حجازی، باشد و ما از آن غافل باشیم! که البته شکی در این نیست که از نظر خود او هم این روی برگرداندن از استقلال، بدعتی در هواداری بیش نیست!
هوادار آن است که از ابتدای راه تا انتهای آن، در تمام فراز و نشیب ها، یار و همراه تیم باشد و به آن ببالد، حتی در انتهای جدول!
غرض به به و چه چه دائم و پیوسته و پرهیز از به نقد کشیدن تیم نیست، اما تخطئه تیم به دلایل واهی و عناد با عمربن سعد و عبیدالله بن زیاد لعین و لشکریانشان، به بهانه حمایت از مسلم ستمدیده و طفلهای بی گناهش! فقط و فقط بدعتی در هواداریست و بس!
خودمان را کربلایی ندانیم، حال آنکه این ما باشیم که در عزای آنان که دشمن می پنداریمشان، هلهله و پایکوبی می کنیم! نکند در تاریخ و قاموس ما، حادثه کربلا را وارونه نوشته باشند؟!
از هم اینک چشمهایمان را باز کنیم و تیممان را یار و یاور باشیم، آنگونه که هست، نه آنگونه که در خیالاتمان تصور می کنیم، به جای اینکه چشمهایمان را ببندیم و تیم اتوپیایی خود را برای خود شبیه سازی کنیم و حظ ببریم!
اریکه ی استقلال همراهانی می خواهد که بی واهمه و همه جانبه، در تمام طول مسیر، پا به پایش آمده باشند و بی توجه به همسفران و سکان داران، فقط برای به سلامت به مقصد رسیدن دعا می کنند! نه اینکه برای مردن راننده ای که او را دشمن خود می پندارند، به انتهای دره رفتن و سقوط و مرگ خود را آرزو می کنند!!!
این هواداری نیست، خود زنی ست!
پس به احترام تیممان از جای برخیزیم و کلاه از سر برداریم که این بدترین تیم تمام تاریخ استقلال (به زعم ما!) با همه نواقص و کاستی هایش، بالانشین تمام تیمهای این مرز و بوم است و تاجی ست بر سر تمام آنان!
ببینیم که تیممان عادت کرده به اینکه هر سال در میانه راه عده ای تنهایش بگذارند و بروند، اما ذره ای بر نام استقلال خدشه ای وارد نشود! ببینیم که تیممان از لیست 22 نفره خود، 6 هافبک، یعنی مهمترین رکن خود را از دست داده، اما همچنان سرپا ایستاده و با فاصله ای بعید از جدی ترین رقیبش، با 8 به اصطلاح ملی پوش قرار دارد! ببینیم که مجموعه تیممان با پاهایی پاره و آسیب دیده و سر و دستی شکسته و خونین، همچنان آهسته اما پیوسته طی طریق می کند و البته تا به اینجا بهتر از تمامی رقبای خود و نزدیکتر به خط پایان...
انتقاد کنیم، اعتراض کنیم، گلایه کنیم، اما با چشمانی باز و واقع بینانه، نه با چشمانی بسته و دهانی باز!
با خودمان رو راست باشیم و آنقدری که به تیممان می بخشیم، از آن طلب کنیم!
مصافهای تیممان را نبردی دو سر برد برای خودمان ندانیم که از دور نتیجه را به نظاره بنشینیم و اگر سربلند از آن بیرون آمد، سهیم باشیم و اگر خدایی ناکرده مغلوب شد، به طرفة العینی از راه برسیم و حق به جانب، داشته های برباد رفته مان را طلب کنیم و زمینه را برای تسویه حسابهایمان مهیا بدانیم!
به جای آنکه در انتهای راه ادعای سهم داشته باشیم، از موفقیتهای احتمالی، پـیه شکستهای احتمالی را هم به تنمان بمالیم ودر تمام طول این مسیر پر پیچ و خم ترک عاشقی نکنیم که پسر خاله شدن در پس موفقیتها بسیار آسان می نماید!
عشق همیشگی را فدای احساسات زود گذرنکنیم...
این تاجی ست بر سر تمام آبی دلان و مایملک ابدی هیچ کسی نیست! نام هیچ بنی بشری هم ارزشی بالاتر و والاتر از نام استقلال ندارد برای فریاد کردن! همه و همه زیر عظمت نام استقلال رنگ می بازند و خرد می شوند!اما با اینحال هیچ کس بیشتر از دیگری و البته اصلآ بر سر استقلال منتی ندارند.سنگ این و سنگ آن را به سینه نزنیم و استقلال را بسان طناب در مسابقه طناب کشی هر یک به سمت خود نکشیم...
اگر از افتخار آفرینی های دیگران میگوییم واقع بینانه این نکته را هم از یاد نبریم که بهترین تیم تاریخ لیگ برتر بسیاری از افتخاراتش رااز جمله قهرمانی هایش را،سه دوره کسب عناوین آقای گلی،بیشترین گل زده،بیشترین امتیاز و...و....و... را در حضور همین مجموعه بدست آورده.باید پذیرفت البته اگر نخواهیم که خود را به ندیدن بزنیم...
با ادای احترام به تمام آنانی که دیروز بودند و امروز نیستند و انانی که امروز هستند و فردا نخواهند بود...این ستایش نامه ای در مدح و ثنای هیچ کس و بیانیه ای در راستای تخطئه هیچ کس نیست....
"رضـــا اسنـقی"
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 22:12 توسط رضــا & علیرضا(تاج کبیر)
الهی عقیده ام را از عقده ام مصون بدار...